بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن درِ دولت بگشاید
"سعدی"
سرخی ام از نژاد فصلم بود
زردی ام از تبار برگی که
روز میلادم از درخت افتاد
زیر رنگین کمانی از تگرگی که
از تبار جنون پاییزی
کاشف لحظه های پوشالی
عقربی در قمر تمرکیدیم
وای از این اجتماع آبانی ....
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن درِ دولت بگشاید
"سعدی"
هیچ کجا، هیچ زمان،
فریاد زندگی
بی جواب نبوده است.
قلب خوب تو
جواب فریاد من است...
"احمد شاملو"
ای سبز گونه ردای شمالی ام
جنگل!
اینک کدام باد
بوی تنش را
می آرد از میانه ی انبوه گیسوان پریشانت
که شهر به گونه ی ما
در خون سرخ نشسته است ...؟
آه ای دو چشم فروزان!
در رود مهربان کلامت
جاری ست هزاران هزار پرنده،
بی تو کبوتریَم بی پر ِ پرواز ...
"خسرو گلسرخی"