"همه دوست دارند که به بهشت بروند,
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد."
جان لوییس
بابا لنگ دراز عزیزم!
تمام دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم.
وقتی می فهمی و می دانی ام، چیزی درون دلم فرو می ریزد.
چیزی شبیه غرور.
بابا لنگ دراز عزیزم!
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم.
بعد از تو هیچ کس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند.
نمی گذارم ...
نمی خواهم ...
بابا لنگ دراز ِ من!
همین که هستی دوستت دارم
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمی رسم .
"جین وبستر"
(برگرفته از رمان بابا لنگ دراز)
من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمیگنجد
ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر
به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمیگنجد
بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت
چه بنویسم، که در طومار و در دفتر، نمیگنجد
به عشق چنبر زلفت، چه باک، از چنبر چرخم
سرم تا دارد این سودا، در آن چنبر، نمیگنجد
همه شب، دوست میگردد، به گرد گوشه دلها
که جز تو در دل تنگم، کسی دیگر، نمیگنجد
حدیثی زان دهن گفتم، رقیبم گفت: زیر لب
برو سلمان، که هیچ اینجا، حکایت در نمیگنجد
محمد علی بهمنی
"همه دوست دارند که به بهشت بروند,
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد."
جان لوییس
امروز رفتم خیر سرم آزمون بدم
جوری دل روده ام, پیچید به هم
نزدیک بود بمیرم
کلاسمون هم طبقه چهارم بود سه بار حالم به هم خورد مجبور شدم سه بار برم بالا و بیام پایین
ینی علاوه بر معده و روده کبد و پانکراس یه دونه از کلیه هام هم اومد بالا هیچی دیگه وسط آزمون برگم رو دادم زنگ زدم آژانس و برگشتم
اینا به درک... چه قدر درس خونده بودم واسه این آزمون
ینی سوالاش مفت و مجانی...۴۵۰۰بیام هنر کردم
فقط یه بار عین آدم درس خوندم ها... هی روزگاررر...روزگار بی...روزگار گ...
دانلود کتاب های هری پاتر
جلد اول :
هری پاتر و سنگ جادو
برای دانلود نسخه pdf اینجا کلیک کنید
و
برای دانلود نسخه جاوا اینجا کلیک کنید
تو روزای محرم بود منم تو پیاده رو داشتم راه میفرتم و هی دستمو میزدم ب پرچما و علمای کنار خیابون ک یهو بعد از اخرین پرچم دیدم یه نفر داره سنگ فرش گاز میزنه یکی داره ب زور سرشو میکنه تو اگزوز ماشین گفتم اینا چرا دارن از خنده میمیرن برگشتم دیدم اخرین پرچم نوشته بود : ب سوپر مارکت گودرزی خوش امدید .... هنوز دارم سعی می کنم کمرمو راست کنم بد شکست