شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم
شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم

آن شرلی

آنه ! تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت 
وقتی روشنی چشمهایت 
در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود 
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت 
از تنهایی معصومانه دستهایت 
آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت 
و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت 
حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟ 
آنه ! 
اکنون آمده ام تا دستهایت را 
به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری 
در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی 
و اینک آنه شکفتن و سبز شدن در انتظار توست… در انتظار تو 

میشنوفم

خیلیا دوس دارن مشکلاشون رو با من درمیون بزارن
معمولا کمکی نمی کنم یا راهی پیشنهاد نمی دم
ولی خو شنونده ی تغریبا خوبی هستم
بلدم چطور باید شنید

فکر نکن


من همین بیخ گذر چشم به خون می بندم
و به هر دشنه که تهدید کند میخندم
من به هر زنده ی ناچار نمی پیوندم
من که با دست خودم گور خودم را کندم
به پزیرایی و دفن و کفنم فکر نکن

 



به فنا رفت

دیروز سیزده چهارده ساعت درس خوندم
تا ساعت سه و نیم چهار بیدار بودم
وحشتنااااااک بود
بعد رفتم مدرسه امتحان بدم ولی مردم همه گفتم امتحان نمیدیم لغوش کردن تو دیدی امتحان ترم دوم رو لغو کنن؟
بابا این مدرسه درو پیکر نداره بهتر دیگه سال آخرم راحت شدم
هیچی دیگه زحمات ما نیز به فنا رفت
از مدرسه هم اومدم هی دارن باهام لج میکنن
نمیگن بچه خسته ست شب نخوابیده اه

با این همه اشک


اگر این جاذبه

لحظه ای از کار بیفتد

این بار

از زمین به آسمان

باران خواهد بارید

با این همه اشک.


وحید عمرانی 

چه اشکال داره؟

دفعه قبل داشتم تند تند آپ میکردم بعد دیدم مطالب اون یکی وبلاگ رو گذاشتم توی این یکی چه اشکال داره یه کم شعر بخونید شاد بشید

اسیری داشتم

هیچ می‌گویی 
اسیری داشتم حالَش چه شد...؟

خسته‌ی من نیمه جانی داشت، 
احوالش چه شد؟

"محتشم کاشانی"

غرضم وصل تو باشد

یا بفرما به سرایم
یا بفرما به سَر، آیم 
غرضم وصل تو باشد
چه تو آیی، چه من آیم
گر بیایی دهمت جان
ور نیایی کُشَدم غم
من که بایست بمیرم
چه بیایی، چه نیایی

"کشکول طبسی"

گذری کن

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

 

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

 

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟


بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال

عاقبت چون سر زلف تو شدم سودایی

 

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب

به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

 

پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید

جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی

 

جز تو اندر نظرم هیچ کسی می‌ناید

وین عجب تر که تو خود روی به کس ننمایی

 

گفتی: "از لب بدهم کام عراقی روزی"

وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی.

 

"عراقی"

زامبی وار

نیم ساعت پیش لامپ اتاقم رو خاموش کردم رفتم آب بخورم
لامپ های خونه کلا خاموش بود حسابی هم تاریک
رفتم تو هال خواهرم صدای مسواک زدنش می اومد منم گفتم بترسونمش
وایسادم رو. به روی در ولی قایم نشدم
بعد خواهرم لامپ دشسشویی رو خاموش کرد حالا همه لامپ ها خاموش
اومد بیرون من پخ نکردم فقط بیحرکت وایساده بودم
سرم رو انداخته بودم پایین عین زامبیا زل زدم بهش اونم هیی کشید و رفت عقب
منم از بی شعوری نخندیدم همونطوری بی حرکت موندم زل زدم بهش
نزدیک بود سکته کنه بی چاره خخخ
قبل از این که جیغ بکشه و مامانم منو به سیخ بکشه
خندیدم اونم کلی حرف بهم زد خخخخ اینقده از این بلا ها سر هم میاریمممم ...

دایره

دانلود دکلمه ی بسار زیبای
علیرضا آذر
به نام : دایره
دانلود از اینجا 

خیلی دکلمه قشنگیه
ولی هشتار. میدم خیلی حجمش زیاده 16مگ

قسمتی از متن

مرا باخودت آشنا کرده ای مرگ
نیوفتی زمین حضرت آخرین برگ
زمین و زمان را عقب برنگردان
تحمل ندارم دوباره به قرآن
نگاهم کن ای ساحر. خوان آخر
و از گور من جوجه ی تر دراور
به جادوی لحنت مرا زیر و بم کن
و شر مرا از سر مرگ کم کن
مرا پشت شعرم به پایان بچسبان
از آدم بگیرم به انسان بچسبان ...


باغ صدای تو

اگر می‌شد صدا را دید 
چه گل‌هایی... چه گل‌هایی! 
که از باغ ِ صدای تو 
به هر آواز می‌شد چید
اگر می‌شد صدا را دید.

"استاد شفیعی کدکنی

بترس


بترس از اون روزی که


بره ها زوزه می کشن