نمیدونم چرا یه دفعه هوس نوشتن کردم شاید چون وقتی توی وبلاگا میگشتم به یه نوشته برخوردم که میگفت هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه و وبلاگش رو حونش میدونست
من وبلاگمو نه به عنوان یه خونه بلکه به عنوان یه دوست قدیمی و. بامعرفت میدونم با مثل یه فرزند ...خوبه که ادم همیشه یه دوستی داشته باشه که تغیر نمیکنه
وسایل و یادگاری ها و خونه و ...همیشه بدون تغییر باقی نمیمونه اما یه سری حس ها و خاطره ها هیچ وقت با هیچ تغییری عوض نمیشه و فراموش نمیشه
نمیدونم شاید خودمم از اون دسته چیزام که عوض میشه و خدایی خیلی هم عوض شدم ...آروم تر صبور تر بی تفاوت تر...
حالاددلیلش چیه رو نمیدونم شاید به خاطر این یه سالی بود که مرداب گونه گذشت شایدم به خاطر حرف هایی بود که زدم شایدم به خاطر محکم شدن خودمه که احتمال این اخریه خیلی کمه
خب دیگه حالا هر دلیلی که داشته بالاخره شده دیگه چون نباشد وصل دلبر رای دلبر بود صد بار هجر از وصل خوش تر