همیشه عاشق وبلاگم بودم آیا هنوز هم هستم؟اره
جای خوبیه هرچی رو دوست دارم میزارم یه جورایی حرف زدن با خودمه بیشتر شبیه دفتر خاطرات میمونه بعضی وقتا میرم توی آرشیو. و خاطراتم رو مرور میکنم خیلی خوبه هم دم خیلی خوبیه دوسش دارم
.فردا باید برم مدرسه واسه یه امضا بعد برم قلم چی وای دوتا امید تازه ولی وقتی برگردم خونه میگم حیف شد .دیگه بدم میاد از خیابون خیر آباد محله ای که توش بزرگ شدم با خیابونا و خونه های سرسبزش واردش که میشم یعنی وارد ناامیدی شدم بی خیالش فقط امید وارم خدا کمکم کنه.خدایا ضرری که نداره
یک روز بالشتَمو برمیدارم
جایِ خوابمو جمع میکنم
میندازم رویِ کولَم و
خودمو میبَرَم یک جایِ دور؛
و از روزهایِ سخت و کسِل کننده ای که دمار از حسِ قلب و روحم در اورده؛
بیدار میشم..
سلام آپم...[لبخند]
وااااااااااااای چرا؟
منم وبلاگو خیلی دوست دارم...
نمیدونم ولی یه حسی میگه از منو بارونی ناراحتی. حسم درسته؟
نه عزیزم خیالت راحت