شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم
شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم

عجب...

عجب اشتباهی کردم که امروز صبح رفتم پیش این مشاور. عوضی
ینی از درس و کنکور که هیچ از زندگی هم نا امیدم کرد
خواستم بگم عمو امیدی که بهم نی ،جون تو یه وسیله خاصی نداری بزنی خلاصم کنی
اه اعصابم هم خراب کرد امروز. هیچ نتونستم درس بخونم
بعد از ظهرم مامانم بردم بازار یه کم حال و هوام واشه
کتابم رو هم عوض کردم یه کم هم تخمه و لواشک و شوکولات خریدیم و برگشتیم یه کم حالم اومد سر. جاش
اصلا انگار با من دشمنی چیزی داشت
تا من باشم دیگه هوس مشاور به سرم نزنه
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد