اون دبیره بود -حسینی-که گفتم دبیر شیمیه بعد سر کلاس تحقیرم کرد ،اونایی که پستای قبلیمو خوندن میدونن...
امروز سر کلاس به تلافی اون روز به شدت زایش کردم که دلم خنک شه
یه چند وقت بود که از انتقام گرفتن خیلی لزت میبردم ولی حالا که فکر میکنم می بینم زیاد هم قشنگ نیس مخصوصا این که خدا هم بدش میاد
از این به بعد سعی کنم بیشتر ببخشم و کم تر تلافی کنم دیگه اینقدر هی همه چیزو تلافی کردم که بعضیا دارن ازم می ترسن...
یه حس قدرت و لزت خاصی توی انتقام هست ولی خوب به ضررش نمی ارزه
وقتی میسپوری به خدا خودش به مدل خودش تلافی میکنه
میخواستم اینو بهت بگم گفتم شاید...
میترسم بدم دست خدا
خدا تلافی گرفتنش خیلی سخته
اگه نتونستم ببخشم این که خودم تلافی کنم بهتره واسشون
هعییییی
عیب نداره این روزا میگذره و تو خاطر هیچ کس نمی مونه
ولی به قول خودت خدا راضی نیست
و درست نیست به کسی که بهت چیزی یاد میده بی احترامی بشه
نه که بخوام عین مامان بزرگا حرف بزنما نه
فقط این روزای تو عجیب روزای خوبین قدرشو بدون:)
وای از این عمر که با میگزرد میگزرد
لذتی که در عفو هست در انتقام نیست ...
احسنت
البته به شرط این که بخششت رو نزارن پای سادگیت
ولی قبول داری کیف میده خخخخ
عکس ذهنمو در مورد شما در وبلاگم گذاشتم
خوشحال میشم بیای
اون که اره
مطمئنم میتونی و تلاشتو بکن...
بخشش یه لذتی داره که نگو امتحان کن..
راستی آپم...
از راهنماییت هم سپاسگزارم...
باور کن تنها چیزی که لذت بخشه لیسیدن لواشک و خوردن شیرینی نارگیلیه
سلام. چحوری ضایعش کردی؟ ماجراشو می نوشتی خو.
به ما هم سری بززن.