شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم
شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم

تصویر تو

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد

 آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد 


 گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم 

به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد 


 خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند  

تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد


 من دهان باز نکردم که نرنجی از من 

مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد 


 دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند 

بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد. "


فاضل نظری

نظرات 1 + ارسال نظر
E 1396/06/17 ساعت 09:36

شعرای فاضل نظری رو خیلی میدوستم

آره خیلی شعراش قشنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد