شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم
شلوغ پلوغ

شلوغ پلوغ

درهم بر هم

1057

نمیدونم حرفام رو از کجا شروع کنم شاید از اونجایی که دیگه نمیتونم شعرامو به خاطر بیارم قبلا کافی بود دوبارشعری رو بخونم تا تا ابر یادم بمونه اما الان هیچی یادم نمیاد دیگه لحن تیز و داغش زخم نمیزنه و منو به خاک و خون نمیکشه دیگه چند بیت شعر روح سرد و. مردم رو شکنجه نمیده حتی یادم نمیاد چطور تا خود صبح تا سحر از درد همین چند تا بیت وامونده به خودم میپیچیدم هر اتیشی بود از گور همین چند تا بیت بود.من چه مرگم شده چرا به هر چی دل خوش میکنم ازم میگرتش لا اقل دلم از بابت خودم قرص بود من قول دادم مرده می مونم لعنت به من انگار همه وجودم رو. توی یازده خرداد وسط شلوغی و. همهمه ی شقایق جا گذاشتم کسی که اینجاست رو نمیشناسم وسط شلوغ ترین خیابون شهر کسی بغض سنگین اون خیابون رو شنیده ؟ بازم پر شدم از حرف
نظرات 1 + ارسال نظر
E 1397/07/03 ساعت 18:39 http://bbaroonii.blogfa.com/

فاطمه این حرفا رو به خدا بزن فکر نکن خدا فقط سر نماز صداتو میشنوه تو هر موقع احساس کردی خوب نیستی با خدا حرف بزن آروم میشی خیلی آروم قول میدم..

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد